یادش بخیر چهار یا پنج سال پیش بود که توی ادارهای توو ایران کار میکردم هر روز همه مون سر ساعت میومدیم کارت و اثر انگشت میزدیم و روزی 8 ساعت هم کار میکردیم
اون زمانا دانشجو هم بودم و سرشار از یک انرژی وصف نشدنی. صبح تا شب دنبال یاد گیری و کلاس و رقابت و کل کل بودیم. همه مونها نه فقط من کلا ایرونی جماعت همین بود
توی شرکت اگه زیراب زنی بود رقابت هم بود درسته پول زیادی به ما نمیدادن ولی انصافا کار شرکت روی زمین نمیموند ماها کار میکردیم از صبح تا شب با انرژی شب هم با همکارا یا دوستای دانشگاه میرفتیم بیرون
تئاتر کنسرت سینما کافی شاپ رستوران
شب هم خسته و کوفته میرسیدیم خونه پا سریال و فیلم سینمایی
دلم تنگ شده...